نیمکت عاشقی یادت هست؟
کنار هم، نگاه در نگاه و سکوتمان چه گوش نواز بود..
بید مجنون زیر سایه اش امانمان داده بود،
برگهای رنگینش را به نشانه عشقمان بر سرمان می ریخت..
او نیز عاشق بودنمان را به رخ پاییز می کشید،
اما اکنون پاییز.. نبودنت را، جداییمان را به رخ می کشد.
بگو، صدایم کن، بیا تا دوباره ما شویم،
مرحمی بر سوز دلم باش، نگاه کن، پاییز به من می خندد، بیا داغ جداییمان را به دلش بگذاریم.
بیا کلاغ ها را پر دهیم تا خبر وصلمان را به پرستوها مژده دهند.
دوباره صدایم کن..
نظرات شما عزیزان:
نيلوفر 
ساعت14:51---5 مهر 1390
____●
______●___________████____████
_______●_________██████_██████
________●________████████████
مریم 
ساعت2:48---24 تير 1390
سلام متن قشنگی بود. وبلاگتم زیباست.
موفق باشی.
ارش 
ساعت16:14---21 تير 1390
سلام من شمارو لینک کردم اگه میشه منو بلینکین
پروفسور اس اچ 
ساعت15:24---21 تير 1390